محل تبلیغات شما



من نمیدونم دیگه نمیدونم نمیخوام اصلا به من چه چی شده مگه برای چی چی کار کنم مهم نیست درد داره دیگه همینه یعنی میشه دوباره؟ صبر کن شاید یه راهی بود باشه برو بهش بگو اگه بگم چی میشه مگه مهمه چی عوض میشه اگه دوباره شروع بشه چی تو کی هستی بدون اون تا حالا خودتو دیدی؟ درد آرامش خنده ماهی گشنگی سرده آفتاب دیگه تموم شد فکر می کردی نشدنیه نه ولی شد دلم خوبم میشه کنارته همون جایی که همیشه آرزو داشتی. کافیه سرت رو برگردونی تا ببینیش ولی نیست ولی نمی بینیش اونی نیست
چقدر نیاز دارم که باهات حرف بزنم کاش چشمام یه دکمه داشت که هروقت میخواستم میزدم و اشکاش بند میومد. تا دیگه از ترس سرازیر شدن اشکام حرفام رو نمی خوردم. چجوریه که دستات همیشه گرمه؟ چجوریه که هروقت بغلم میکنی از این دنیا کنده میشم؟ مگه چی داری تو صدات که همیشه آرومم میکنه؟ چطوری هر عطری میزنی همیشه و همیشه یه بو میدی که مثلش هیچ جای دیگه ی دنیا نیست؟ چرا بعد این همه سال هر روز بیشتر میخوامت؟ مگه خودت اون روز اول بهم نگفتی اینجوری که آتیش عشقت تنده زود میسوزه
امروز اولین بار بود تو کل این سالها که حس کردم باید از اینجا برم. باید برم یه جا دیگه کار کنم. همیشه وقتی میگفتم میخوام برم فقط برای جلب توجه تو بود. ولی این بار حس کردم باید برم. تو عوض شدی. نمیدونم چرا ولی این بار واقعیه با مغزم حس میکنم. نه با قلبم. خیلی زود عصبانی میشی. دیگه نمیشه اصلا باهات حرف زد. خیلی زود به هم میریزی و با لحن تند جواب میدی. دیگه بچه ها میترسن نظری مخالف نظر تو ابراز کنن. حتی من.
امروز سرت خیلی شلوغه ولی من دلم گرفته. خیلی ناجور هم گرفته. دلم میخواد باهات حرف بزنم ولی گفتی امروز ذهنت درگیره منم نمیخوام اذیتت کنم نمیخوان بشم یکی از درگیریات بعضی وقتا دلم میخواست تو تنها آدم زندگیم نبودی که میتونم باهاش همه ی حرفام رو بزنم. میترسم بلد نیستم. کمک نیاز دارم تو کمکم نمیکنی منم میترسم بهت بگم که کمک نیاز دارم . میترسم بگم ازم دلسرد شی فکر کنی نمیتونم دیگه روم حساب نکنی. این بزرگترین ترسیه که همیشه دارم.
چرا بعد از هشت سال عاشقی و هفت سال هر روز دیدنت هنوز وقتی دستت میره رو دستگیره در که بری اینجوری دست و پام سست میشه و دلم میلرزه؟ چرا؟ مگه هشت سال پیش بهم نمیگفتی وقتی آتیش عشقت اینجوری تنده زود میسوزه و خاکستر میشه؟ پس چرا داره هر روز تندتر میشه؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟ چطوری میشه بعد از این همه وقت هر بار که از پیشم میری بغض کنم و دلم بگیره و بترسم از اینکه چقدر باید صبر کنم تا دفعه بعدی ببینمت؟ سخته عشقم داره هر لحظه سخت تر میشه عشقت حتی با اینکه میدونم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها